My patient angel | فرشته صبور من P7

ویو فلیکس:
دلم برای چانگبین هیونگ تنگ شده.
هم دلم می خواد اینجا بمونه هم می خوام حال جونگین خوب باشه. هوففففففف
-بهتره یه لباس گشاد بپوشم که دیده نشی کوچولو
بعد یه نگاه سریع پلیور گشاد کرم رنگ رو همراه شلوار لی روشن از کمد بیرون کشیدم و سریع پوشیدمشون.
موهامو شونه کردم و بدون هیچ کار اضافه ای از اتاق خارج شدم.
جونگین: بریم هیونگ؟
-دوس دارم ببینم بقیه دارن چی کار می کــ کنن. حـــ حتما همه خیلی ذوق دارن.
جونگین: چرا باید برای عضله ای که دست و پا درآورده ذوق داشته باشن آخه...
وایستادم و جونگین رو هم مجبور به ایستادن کردم.
جونگین: چیزی شده هیونگ؟
دستاشو گرفتم و چشماش زل زدم. دلتنگی از چشماش مشخص بود. می دونستم اینکه دلش برای چانگبین تنگ شده رو انکار میکنه.
-بهش فرصت بده جونگینا.... اون خــ خیلی ....
جونگین: میشه درموردش حرف نزنیم؟
-باشه .... هرجور تو بخوای....

شب:
ویو هیونجین:
لارا:خدافظ عشقممممم
+خدافظ لارا ....... مراقب خودتون باشین خانم کیم
خانم کیم: تو هم همینطور داماد خوشتیپم
بالاخره رضایت دادن از ماشین هیونجین جدا شن و وارد عمارت خودشون بشن.
+هوفففففف ......... لعنت بهت کیم
ماشین روشن کردم و سمت عمارت حرکت کردم.
خیلی دلم می خواد فلیکسو بغل کنم و از عطر تنش ارامش بگیرم. سرمو روی شکمش بزارم و با بچمون حرف بزنم.
با این افکار پامو بیشتر روی پدال گاز فشار دادم تا سریع تر برسم.

فردا صبح:
ویو چانگبین:
پیراهن و شلوار جین مشیکی ای پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون.
به ظاهر داشتم به سمت سالن میرفتم تا صبحانه بخورم و
با هیونجین درمورد نقشه هاش حرف بزنم اما ذهنم فقط مشغول یک نفر بود. یانگ جونگین...
+سلام هیونگ
چانگبین: سلام هیون دلم برات تنگ شده بود کوچولو
+تو نمی خوای از اینکارات دست برداری نه؟
چانگبین: نه
+چه عالی ...... خب می خوام یه سری از ادمات توی ماموریت باشن
چانگبین: گروه C ؟
+اره می تونم؟
چانگبین: اگه نقشت دقیق باشه چرا که نه؟ خیلی دلم می خواد اون عوضی هارو از بازی حذف کنم..........
+هیونگ میتونی همه قرارهام با لارا رو تاروز عروسی کنسل کنی؟ ............ هیونگ؟...
........... چانگبین هیونگ!...... به چی فکر می کنی؟
چانگبین: .......... جونگین ..... اون کجاست؟
+..... خب فک کنم پیش فلیکسه ......... نمی خواست امروز ....
صحبت هیونجین رو با بلند شدن از روی صندلیم قطع کردم.
چانگبین: می خوام ببینمش.......... همین حالا........... بهش بگو بیاد اتاقم
+هی هی هی هیونگ......... هیونگ صبر کن
چانگبین: یا میاریش به اتاقم یا ادم های من هیچ کمکی بهت نمی کنن...
ویو هیونجین:
درکش می کنم. می فهممش. اون حقش این نبود که فقط بخاطر یه اشتباه اینطوری شه.......
اونم اشتباه من..........
باید چهارسال پیش میکشتمش. کافی بود ماشه رو بکشم و یوهان رو بکشم؛
نباید تردید می کردم. اینطوری الان جونگین از من می ترسید. ازمن متنفر میشد.
اگه فقط ماشه رو میکشیدم و قبل از اینکه یوهان فرصتی برای حمله پیدا کنه
میکشتمش چانگبین هیونگ برای محافظت از من و جونگین یوهانو نمی کشت...

فلش بک به چهار سال پیش:
(یه چیزی بگم، یوهان برادر بزرگتره جونگینه و به هیونجین خیانت میکنه باعث میشه عملیاتشون افتضاح پیش بره)

........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
دیدگاه ها (۹)

پس چرا یادم نمیره؟

...

My patient angel | فرشته صبور من P6

My patient angel | فرشته صبور من P5

خون آشام من My vampire 🦇 part19 لوری: دوست پسرم ات: خب به عن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط